بهمن آبادخبر

ساخت وبلاگ
آرام باشد دلم! (5)بگذار زنگار جهل را بزدایم تا خود واقعی ام آشکار شوداجازه بده پرسش کنمدل نازنینم!تو اگر خواسته هاو دامنه ی آرزوهایت را تعدیل و کوتاه کنی زندگی بر من آسان می شود البته من هم باید درس زندگی بیاموزم و بپرسم و پرسش کردن را ننگ و عار ندانمشنیدم ز فردوسی نامدارکه نامش بود برتر از شهریارکه گفتا بیاموز و پرسش نمامکن جهل و نادانی ات را خفاکه روزی و یکجا شود آشکارفرو ریزد آن هیبت و اقتدارچنان دان که نادان ترین کس توییاگر پند دانندگان نشنویگرت رای با ازمایش بودهمه روزت اندر فزایش بودبیاموز و بشنو ز هر دانشیبیابی ز هر دانشی رامشیهر آنکه گمان کرد داناتر استیقین داند از هر که نادان تر استهر آنکس که حرف دلش گوش کردخود واقعی اش فراموش کردمرا یاد آمد ز دوران شادکه در زادگاهم بهمن آباداز آن مرد عالم گرفتم پندکه فرمود اگر می نخواهی گزندبه علم نداشته مناز ای پسرکه نادان شود جهل او دردسرهر آنکس که از بوی علم مست شدبه نزد خردمند او پست شدبیاموز علمی که آموختنی استبه دیگر بگو آنچه را ماندنی استبپرس آنچه را بر تو مجهول شدرود ننگِ جهل چونکه معلوم شدکه پرسش،خود نیمی از دانش استتن و جان دانا در آسایش استچو نیکو بپرسی دانا شویکنی جهل را دور و ملا شویهر آنکس که پرسد ز راه غرورز علم و خرَد، خویش را کرده دورهر آنکس که باشد پیِ درک و عقلبپرسد برای رهایی ز جهلدل نازنینم مشو بی قرارمکن از حق و از حقیقت فرارکه هر کس چو قاسم گرفتار شددو صد گفته اش نیم کردار شد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 22:21

گفتگوی دوستانه با دلاشاره کردیم همین هایی که امروز در قامتِ بی بی، و پدر بزرگ دست و صورت شان پر چین و چروک و قامت شان خم و کم توان و یا ناتوان شده اند روز و روزگاری چهره ای ای شاداب و بشاش و توانمندی داشتند که گذر زمان و روزگار نقطه ها را جابجا کرد و نی نی ها شدند بی بی و شور و حال ها را با خود برد می بینی فاصله ی تغییر نقطه (از نی نی به بی بی) چه کارها می کند؟در گذر زمان مردان و زنان قد خمیده را می بینی که گویی مدام بر روی زمین به دنبال گمشده خویش می گردند همان راست قامتان یا کودکانِ دیروز را می گویم همان هایی که مانند درختان سر سبز، روزگاری پر شاخ و برگ بودند کافی است به ثمره و میوه های این درختان که تا چند سال پیش از این تنه ی درخت در میان آن همه شاخ و برگ و میوه (فرزندان و نوه ها) گم بودند نگاه کنیم تا ببینیم بازهم زمان از آن ها زن و مرد تنها ساخت تا سال ها در بیکسی و تنهایی زندگی کنند و در بیکسی و تنهایی بمیرند جنگل هم باشی با بریدن شاخ و برگ و درخت هایت بیابان میشوی چه برسد به انسان!دل نازینم! مرا از فردای نیامده مترسان که بارها گفته ام اگر به فکر فردایت هستی باش ولی بهای فکر فردا را به از دست دادن زندگیِ در حال گره مزن که جبران نا پذیر است چه روزهایی که به حرف تو گوش دادم و غصه روزهای رفته را خوردم و از ترس ناملایماتِ فردای نیامده زندگی در حال و اکنون را بر خود حرام کردم من نمی دانستم فردا نیز مانند امروز غم و شادی های خاص خود را دارد و نمی دانستم همه چیز به خوبی تقسیم شده و هر روز سهم خود را از زندگی دارد و من نیز سهمی دارم.پایان بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 22:21

دلم کرده هوای طنز شیرینکنار دوستانِ حال و دیرینهزاران نکته دارم بهر گفتنو دارم نکته ها بهر نوشتندلم خواهد نویسم مطلب شادکنم شاید دلی را از غم آزادبزرگی گفت این پندم بکن گوشمکن این نکته را هر گز فراموشلبی را تا توانی خوش بخندانبدست آور دل و چشمی مگریانکه گر روزی دلی با کین شکستیبدان پیمان خود با دین شکستیهزاران یاد بادا نام استادکه گفتا دور شو از جمعِ اضدادبگفتا خواهی ار جانت شود شاددل همنوع خود کن از غم آزاداگر خواهی بمانی شاد و مسرورز هر افسرده خاطر خویش کن دورکه دلمُرده تو را دلمرده سازددل و جان تو را افسرده سازدببند درهای دل را بر روی غمبکن مسدود راه رنج و ماتممکَن بر راه مردم چاله و چاهبترس از آه و نفرین سحرگاهکه هر کس راه مردم را ببنددخداوند راه ها بر او ببنددبلرزانی اگر قلب کسی راسر راهت گذارد ناکسی راشدی در زندگی گر با کسی یارمگو راز دلش در کوی و بازارخدا داده زبان را بهر گفتارکه باشی با خلایق نیک رفتاراگر خواهی سرانجامت شود خیردلی را شاد و خرم کن ولا غیردل مردم کنی از غصه آزادخداوند قلب و جانت را کند شادمرا با خالق و مردم بود عهدکه گویم و نویسم بهتر از شهددلم خواهد لبی خندان ببینمنخواهم دیده ای گریان ببینمالهی سفرها پر باشد از ناندل و جان و جوان ها باد خندانامیدوارم همیشه شاد باشیدز هر رنج و غمی آزاد باشیدخداوند کرده از ظالم برائتمکن کاری کشی فردا خجالتظریفی گفت قاسم داده پیمانکه شاد باشد و شادیبخش و خندان بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 2 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 22:21

کاش تن به ازدواج نمی دادمکاش فرزندی نداشتمکاششششششششاشاره شد حسرت های قیامت قابل جبران نیستند و گفتیم هر آدمی یک سری حسرت های دنیایی دارد که قابل جبران هستندبرخی از حسرت ها هم یا در گذر زمان حل می شوند و یا به ما می گویند اتفاق یا اتفاق های پیش آمده در قد و قواره حسرت خوردن نیستند به عنوان مثال؛ دختر و پسری که با دیدن ظاهر فریبنده ی یکدیگر دل در گرو هم دارند و به اصطلاح عاشق می شوند برای وصال،خود را به آب و آتش می زنند ولی با گذشت زمان و خاموش و سرد شدنِ آتش عشق متوجه می شوند راه را و یار را اشتباه گرفته اند آن دو کبوتر عاشق از آغازِ سرد شدنِ آتش عشق شان حسرت روزهایی را می خورند که در فراق بودند این دو کبوتر عشق، رفته رفته به جایی می رسند که می گویند کاش می شد بر گردیم به قبل از آشنایی و کاش او را نمی دیدم کاش بله نمی گفتم کاش فرزندی از این...نداشتم و ای کاش...مردم در خانه و بیرون و محل کار و کسب و کارشان کاش هایی دارندکاش فلان ملک را خریده بودمکاش فلان معامله را انجام نمی دادمکاش این وصلت سر نمی گرفتو یا کاش با فامیل وصلت نمی کردمبر عکسش هم هست یعنی کاش با غریبه وصلت می کردمکاش فرندانم همه دختر بودندو یا کاش همه ی فرزندانم پسر بودندکاش با فلانی مشورت نمی کردمکاش با پدرم مشورت کرده بودمکاش وطن را ترجیح می دادم و هجرت نمی کردمکاش زودتر از این ها زندگی ام را به شهر می بردمکاش درس می خواندم و برای خودم کسی می شدمکاش هر گز درس نمی خواندمکاش جایی دور از همه زندگی می کردمکاش در کنار دوستانم بودمکاش سفره دلم را برای این و آن باز نمی کردمکاش کسی بود تا با او درد و دل می کردمکاش برای انتخاب رشته تحصیلی ام مشورت می کردمکاش خودم تصمیم می گرفتم و تن به مشورت نمی دادمکاش به اولین خوا بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:16

دلم همه را گل و بلبل می بیند جر خودش رابه تبعیت از دلم داشته های دیگران را می بینیم جز داشته های خودمعیب های مردم را می بینم جز عیب های خودم رامرور می کنم گذشته را و نمره ی منفی می دهم به حال و زندگی و بودنممدام تکرار می کنم این چه زندگی است که من دارم؟اوضاع و احوالِ همه خوب است جز مناحساس می کنم به آخر خط رسیده ام می دانم بعد از این نیز وضع خوبی نخواهم داشتآینده خوب مال آدم های خوب است من که خوب نیستم!زمان را از دست دادم آینه هم هر روز می گوید پیر شده امسال هاست دلم خوشحالی را پس می زندگلیم بخت کسی را که بافتند سیاه ...گفتم دِلَکَم! آرام باش که آنچه می گویی مضحک استبی شک نا امیدی زائیده یک مشکل است مشکل کوچکی که خودمان پرورشش می دهیم و بزرگش می کنیم خوشا به حال آنکه اجازه نمی دهد واژه ی یأس و نومیدی در دلش خیمه بر پا کند و عنان زندگی اش را از او بگیردچه خوب گفت:دلگیر مباش از آنکه به تو پشت کرد و نگران نباش از مرغانی که نزد تو دانه خوردند و نزد همسایه تخم گذاشتند ایمان داشته باش روزی بوی کبابشان به مشامت خواهد رسیدصبور باش،صبر اوج احترام،به حکمت خداست مگر نشنیده ای که می گویند: میوه ی درخت صبر ظفر است؟دلکم! به کجا چنین شتابان؟این ره که تو می روی آنسوی ترکستان است لَختی آرام بگیر دلکم!...ادامه دارد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:16

تفاوتِ نی نیِ دیروز و بی بیِ امروزدلم که همواره خودش را به هر زرق و برقی گره می زند می دانم مرا به آنسوی ترکستان خواهد بردخوش بختانه امروز فرصتی دست داد تا با دلم صمیمانه تر حرف بزنم و از کوتاه کردن آرزوهایش بگویم که گفتم:دلکم! تو از گذر و اثر زمان چه می دانی؟ تو از قامت بر افراشته ای که در همین گذرها خم می شوند چه می دانی؟ تو از بی بی شدن نی نی ها های دیروز چه می دانی؟فرق بی بی بودن و نی نی بودن در بالا و پایین شدن نقطه نیست که گذر زمان، نی نیِ دیروز را بی بی می کند نی نی که در روزگار خودش دُردانه بود و با عشق در آغوشش می گرفتند آرام آرام و در گذر زمان که بی بی شد محبت های اطرافیان فروکش کرد و بی بی تنهای تنها شد من شاهد ناز کشیدن های نی نی های زیادی بوده ام شوربختانه همان نی نی ها وقتی بی بی شدند تنهایی و حتی بیکسی به سراغشان آمد همه ی نی نی ها روزگاری عزیز بودند و دور و برشان پدر و مادر و برادران و خواهران و اقوام و...بودند ولی همین ها در اوج کم توانی و نا توانی نه کسی با آن ها همنشین می شد و نه همکلام و نه همراه و نه همنشین و...دلکم! من نیز گاهگاهی به آن روزهای با شکوه و عزت و احترام فکر می کنم که برای در آغوش کشیدن مان نوبت می گرفتند و مدام بر گونه هایمان بوسه می زدند و هر گز از ما جدا نمی شدند و برای به حرف آوردن و راه بردن مان آن همه وقت می گذاشتند این ها را برایت گفتم تا گفته باشم در مسیر زندگی هم سختی و دشواری هست و هم سهل و آسانی همچون طعم های شور و تلخ و ترش و شیرین که نا گزیر باید چشیدشان و...ادامه دارد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 3 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:16